چقدر خوب شد زن شدیم .
کمد و اتاقمان را به هم می ریزیم و همه چیز را از اول
سر جایش مرتب می گذاریم
آن وقت فکر میکنیم آماده ایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ
وسط غم بادهای روزانه شروع میکنیم به شستن ظرف ها
و بازی کردن با کف روی سینک ظرف شویی ،
تمام غم هایمان را همراه سرامیک ها آشپزخانه می ساییم
و می ساییم و با قدرت تر می ساییم .
جارو را محکم تر روی فرش میکشیم و فکر میکنیم تمام خوره های
فکرمان از لوله جارو بالا می رود .
دست به ساختن می زنیم
شیرینی و کیک و غذاهای عجیب و عجیب میپزیم
و از خلق کردن هایمان حس بهتری میگیریم .
می نشینیم برای مرتب کردن فکرهایمان رج به رج کامواها
را همراه فکرها می بافیم !
دکور خانه را عوض میکنیم و تنهایی با کشیدن مبل ها خودمان
را از نفس می اندازیم و فکر میکنیم چه انتقامی !
بعد به جان خودمان و صورتمان و دستهای مان می افتیم .
داشتم فکر میکردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و
سیگار کشیدن های معمول مردها ، ما کارهای متنوع تری
داریم برای مقابله با مشکلات .
چقدر خوب شد که رن شدیم
واقعا چقدر خوب شد ! و گرنه فقط باید یا پیاده روی میکردیم یا .
ولی اینجوری میافتیم به جون درو دیوارو و آشپزخونه و غذا
و لباس و سر و صورت و گل و بلبل
درباره این سایت